تکلیف معلوم شد

هی این چند وقته  از یه طرف میرم کنکور بخونم یادم میاد دانشگاه دارم میرم برا دانشگاه بخونم استرس کنکور میگیرم امتحان اولم که خواب موندم (عملی بود ) و نمیخواستم برم و از همون موقع عین انسان بشینم بخونم برای کنکور که امسال حتما بیارم ولی دوستان به زور هولم دادن تو جلسه ی امتحان (دقیقا هولم دادنا) خلاصه که چند روز پیش نتیجه اش اومد و اون درسو افتادم چون عملیه هیچ راهی نداره و میمونه برا ترم 10 برای همینم من دیگه نشستم بکوب میخونم برا کنکور ولی خب قبولی و موندنم 50-50 است خیلی اوضاع خوب نیست ولی خیلی بدم نیست ترجیح میدم حداقل تا روز کنکور تو ذهن خودمم راجبش سکوت کنم

حرفای همینجوری

یه چن روزیه بابام رفته خونه ای که توی شهرستان خریده و اون زمینی که کنار داشت وباغ کرده داره به باغش میرسهمن دلم تنگهههههه...
بعد داشتم فکر میکردم من یه هفته اس بابام رفته  مسافرت دارم دق میکنم پس چطوری میخوام برم خارج برا تحصیل 
کلا از وقتیم که خودش شروع کرد برای ارشد خوند یه هفته و رفت امتحان ارشد داد اصن انگار خود قدیمی درسخونم برگشته یه چن روزیم هست پشت میز درس میخونم امروز ودیروز زیاد نخوندم اصن انگار یه چیزی کم داشتممممم
خیلی خوبهههه خوشالممممممم دارم میشم اونی که از بودنش خوشال بودم از خودم و اخلاقم خوشال بودم حداقل از خودم بدم نمیادددد
ولی دیگه باید فیلم دیدنو ترک کنم خیلی برام سخته ولی به نظرم داره خیلی وقتمو میگیره
من، مری،یک روزه که پاکم و فیلم ندیدم
چند روزم با مامان دعوا داشتم اعصاب غذا نموده بودم به سختی زنده بودم ولی خیلی احساس خوب و سبکی داشتم بعد خودمم برای خودم غذا درست میکردم (بعله خب من خیلییی بد دعوا میکنم :|)خلاصه بعد که اشتی کردیم بعد هر بار غذا خوردن احساس بد و سنگینی دارم :|
میخوام یکم مساعده از مامان بگیرم برم خودم برا خودم خرید کنم خودم غذا درست کنم فک کنم اوضاع وزنمم خوب شه  تو همون سه روز 1 کیلو کم کردم
البته روزانه میرقصما ولی فعلا تا کنکور و تموم شدن امتحانام وقت باشگاه ندارم بعد کنکور میرم  .
روزه ام نگرفتم اگر این ترم واحدی بیوفتم 10 ترمه میشم و مجبور میشم برای کنکور انصراف بدم برای همین دارم میخونم برای امتحانا البته یه آزمایشگاه رو فکر میکنم بیوفتم حالا تا نمره ها بیاد ببینیم چی میشه
برا کنکورم  همزمان با امتحانا میخونم ولی خب خیلی به امسال امیدوار نیستم چون الان که خیلی وقت حیاتیه  برای کنکور امتحانای دانشگاهم دارم

یعنی شانسو

قسمت بود اولین پست این وبلاگ انقدر قضیه ی نادری باشه
من تا صب که خوابم نمیبرد ساعت 11.5 ام امتحان داشتم امتحان ترم آزمایشگاه

ساعت 5 خوابیدم گفتم تا 10 بخوابم و برم

ساعتم زنگ نزد امتحان ترم 11.5 بود من 11:37 از خواب بیدار شدم (فاصله ی خونه ی ما و دانشگاه نرمالش1.5 -1 ساعته )دیگه به بدبختی و با تاکسی بیسیم و ...12:15 رسیدم گفتم تموم دیگه نمیرم تو نمی ارزه جواب نه با تیکه انداختنای مدیر گروه چند تا از بچه ها فهمیدن به زور منو پرت کردن تو سالن امتحان (به زور که میگم ینی دقیقاااااااااا به زور و کشان کشان :| هیچی دیگه رفتم خداروشکر مدیر گروه نبود و کارشناس ازمایشگاهم دلش سوخت و امتحان دادمولی خیلی موقعیت سکته آوری بود
بعدم این که بعد چندید وقت دارم از خود خود درس خوندن لذت میبرم بعد 4 سال دارم میفهمم چی میخونم تو دانشگاه تحقیقا رو خیلی خوب انجام میدادم و مقاله رو خیلی خوب خلاصه میکردم و ترجمه میکردم و .... ولی از خود درس خوندن اصن لذت نمیبردم ولی الان عالیییییییم با درسای کنکور
ولی خوب چون یه ماه و نیم مونده منم این وسط امتحانای ترمو دارم واحدامم 19 تاست چشمم آب نمیخوره امسال قبول شم حتمن احتمال ضعیفش هستا ولی خوب روی اون احتمال حسابی نمیکنم دقیقا از فردای کنکور باز شروع میکنم

اینجا کجاست؟

اینجا خونه ی جدید یه دانشجوی زیست و کنکوری امروز و جراح فرداست
که اتفاقا فردام امتحان داره میره بخوابه بقیه اشو فردا مینویسه