ساعت 5 خوابیدم گفتم تا 10 بخوابم و برم
ساعتم زنگ نزد امتحان ترم 11.5 بود من 11:37 از خواب بیدار شدم (فاصله ی خونه ی ما و دانشگاه نرمالش1.5 -1 ساعته )دیگه به بدبختی و با تاکسی بیسیم و ...12:15 رسیدم گفتم تموم دیگه نمیرم تو نمی ارزه جواب نه با تیکه انداختنای مدیر گروه چند تا از بچه ها فهمیدن به زور منو پرت کردن تو سالن امتحان (به زور که میگم ینی دقیقاااااااااا به زور و کشان کشان :| هیچی دیگه رفتم خداروشکر مدیر گروه نبود و کارشناس ازمایشگاهم دلش سوخت و امتحان دادمولی خیلی موقعیت سکته آوری بود
بعدم این که بعد چندید وقت دارم از خود خود درس خوندن لذت میبرم بعد 4 سال دارم میفهمم چی میخونم تو دانشگاه تحقیقا رو خیلی خوب انجام میدادم و مقاله رو خیلی خوب خلاصه میکردم و ترجمه میکردم و .... ولی از خود درس خوندن اصن لذت نمیبردم ولی الان عالیییییییم با درسای کنکور
ولی خوب چون یه ماه و نیم مونده منم این وسط امتحانای ترمو دارم واحدامم 19 تاست چشمم آب نمیخوره امسال قبول شم حتمن احتمال ضعیفش هستا ولی خوب روی اون احتمال حسابی نمیکنم دقیقا از فردای کنکور باز شروع میکنم
مثل زمان کنکور ارشد من هستی. منم وقتی کنکور داشتم اومدم وبلاگ ساختم
http://byte.blogsky.com/page/11
راستی قبول شدی؟
موفق باشی:)
مبارک باسه وب^_^
مرسی عزیزممممممم